مرد پس از سی سال کار و با کوله باری از تجربه و خسته از گرد روزگار که برشانه هایش سنگینی میکرد به خانه آمد و با افتخار گفت بازنشسته شدم و همسر او نیز به اوتبریک گفت و حسابی از شوهر پذیرایی کرد ، و به این فکر بوذ که از تجربیاتش برای کار بعدی که به عنوان مشاور خواهد بود   استفاده کند  فردا صبح که خواست با کشیدن خود خستکی گذشته را به در کند، همسرش به او گفت پاشو صبحانه را آماد کن من سی سال برای تو اینکار را کردم ، در ضمن فکری برای نهار کن ، ظرفها را نیز بشور و دقت کن که بوی ذُخم نده وگر نه باید دوبار بشوری و ا ..... اگر کارهایت را خوب انجام بدهی آن وقت میتوانی بروی سر کار و استراحت کنی !!!!.